جدول جو
جدول جو

معنی خواهش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خواهش کردن
(بَ دُ بَ شُ دَ)
طلب کردن. تقاضا کردن. درخواست کردن. التماس کردن. تمنی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : و از او خواهش می کنند هرکه در آسمانها و زمینهاست. (تاریخ بیهقی).
بعذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخن.
سعدی (بوستان).
، شفاعت کردن. (یادداشت بخطمؤلف) ، مسألت کردن، میل کردن. رغبت کردن، آرزو کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خواهش کردن
تقاضا کردن، استدعا کردن، تمنا کردن، مستدعی بودن، خواهشمند بودن، درخواست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ لَ کَ دَ)
خصی کردن. اخته کردن. بریدن آلت رجولیت کسی. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ گُ تَ)
از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن. توسعاً، مهربانی کردن. (یادداشت مؤلف). نواختن. تفقد کردن. مورد لطف و مرحمت قرار دادن. و نیز رجوع به نواختن و نواخت کردن شود:
بدانسان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند.
فردوسی.
نوازش کنون من به افزون کنم
زدلتان غم و ترس بیرون کنم.
فردوسی.
طایفه ای از لشکر عضدالدوله به خدمت او رفتند و او ایشان را نوازش کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290).
نوازش های بی اندازه کردش
همان عهد نخستین تازه کردش.
نظامی.
فرودآمد به درگاه جهاندار
جهاندارش نوازش کرد بسیار.
نظامی.
بدان را نوازش کن ای نیکمرد
که سگ پاس دارد چو نان تو خورد.
سعدی.
مرا دوباره نوازش کن و کرم فرمای
یکی به موجب خدمت یکی به حق کریم.
سعدی.
، تسلی دادن. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به نوازش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ تَ)
کنایه از دشنام دادن، زیانکاری کردن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، تحقیر کردن. استحقار. استخفاف. (یادداشت مؤلف) : جماعتی از بزرگ زادگان بر وی خواری کردند و از خداوندان تعلیم گفتند و تو از کجا و علم خواندن کجا؟ (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ نِ / نَ دَ)
طلبیدن. خواستن:
هر یکی از وی مرادی خواست کرد
جمله را وعده بداد آن نیکمرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خارید خارد خواهد خارید بخار خارنده خاریده خارش) پوست بدن را با ناخن یا چیز دیگرچند بار مس کردن باری تسکین حس مخصوصی که از گزیدن شپش یا کیک یا چرکین بودن بدن یا بعلت بعضی بثورات حاصل شود، خارش کردن عضو یا اعضایی از بدن: (تنم میخارد) یا تنش میخارد. میل بکتک خوردن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
استشهاد، گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
درآوردن خایه کسی اخته کردن خصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بستن لواشه: شیخ را دل شده بوسه چون قندش کن، اول ای دوست لواشه کن و پابندش کن، (میر نجات لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
((~. کَ دَ))
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین
خصی کردن، اخته کردن، عقیم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
عناقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
Caress, Stroke
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
caresser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
głaskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
ללטף , ללטף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
acariciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
acariciar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
پیار کرنا , سہلانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
ลูบไล้ , ลูบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
爱抚 , 抚摸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
愛撫する , 撫でる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
ласкать , гладить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
kupapasa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
어루만지다 , 쓰다듬다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
ভালোবাসা , আদর করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
स्नेह करना , सहलाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
accarezzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
streicheln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
пестити , гладити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوازش کردن
تصویر نوازش کردن
membelai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی